آيت الله «سيدعلي محمد دستغيب شيرازي» با صدور پيامي به شدت به نامه منتسب به اکثريت اعضاي مجلس خبرگان رهبري اعتراض کرد و خواستار بازگشت امضا کنندگان نامه به خواست ملت شد. به گزارش «اعتماد» نماينده فارس در مجلس خبرگان رهبري در بيانيه اش تصريح کرد؛ «بعضي افراد فکر مي کنند دفاع از خطبه روز جمعه 21/3/88 آيت الله هاشمي دفاع از شخص هاشمي و مقابله با مخالفين هاشمي است، در صورتي که هر شخص فهيم اين خطبه را تقدير مي کند و نقطه قوت جهت استمرار جمهوري اسلامي ايران مي داند چون مطالب جناب آقاي هاشمي همان مطالبات مردم است که امام امت(ره) براي آنها احترام قائل بود. شما آيت الله هاشمي رفسنجاني را نصيحت کرديد، اما ظاهراً فراموش کرده ايد که ايشان بعد از فوت امام امت (ره) بدون فوت وقت و با وجود حضرات آيات صافي گلپايگاني، اردبيلي، مشکيني، اميني و ديگر بزرگان از علما، ايشان براي حفظ نظام همه توان خود را گذاشت و با سخنان خود خبرگان را آماده کرد به حضرت آيت الله خامنه يي راي بدهند، با آن حساسيت زماني که يقيناً مکتوب است، آنگاه کسي نگفت خلاف نظام سخن مي گويد و خلاف نظام عمل مي کند، موجب تفرقه شده، اما اکنون که حقايقي برخلاف ميل شما مي گويد و بر همه شما خوب واضح است که حقيقت چيست حالت اعتراض داريد. اين انصاف است؟ پس غرض از اين بيانيه حفظ نظام نيست.»
به گزارش سايت رسمي دستغيب وي افزود؛ «شما توصيه به اخلاق مي کنيد، خوب بود از آن همه خلاف شرع ها که در مناظره تلويزيوني روي داد، نهي مي کرديد. بياييد در عوض اين کارها دست مهر و محبت به سر مردم بکشيد، زنداني ها را آزاد کنيد، عذرخواهي کنيد، با آزادي آنها به خواست اکثريت گوش دهيد. ضمناً قابل توجه اينکه بيان مي شود اعترافاتي در زندان صورت گرفته به عنوان مدرک جرم، بايد گفته شود هيچ مرجعي چنين فتوايي جهت صحت چنين اعترافاتي نمي تواند بدهد. لذا از نظر شرعي و قانوني مدرک نمي باشد.
ژوئیه 26, 2009
پاسخ شدید الحن آيت الله دستغيب به نامه خبرگان رهبري
آرمین خطاب به یزدی:تمام ناراحتی تان ازهاشمی این است که ثابت کردحتی معصوم بدون رضایت مردم نمیتواند حکومت کند!
پاسخ کارشناسانه و متقن محسن آرمین به شیخ یزدی،توصیه می کنم «حتماً» کامل بخوانید!(در باب نظریه ولایت فقیه و مشروعیت آن با ادّله اصیل دینی)
متن کامل نامه ایشان به گزارش پارلمان نیوز به شرح زیر است:
-
جناب آقای شیخ محمد یزدی
سلام علیكم
مصاحبه شما علیه اظهارات آیتاللههاشمی رفسنجانی در نماز جمعه گذشته تهران در رسانهها بازتاب گستردهای داشت. نفس اینکه فقیهی با فقیه دیگر درباره مسائل سیاسی و اجتماعی و فقهی و کلامی اختلاف نظر داشته باشد و این اختلاف به داوری خرد جمعی در عرصه عمومی گذاشته شود بسیار مبارک و مغتنم است. شما با انتقاد و حمله علنی در سطح رسانهها به آقایهاشمی رفسنجانی آگاهانه یا ناآگاهانه پذیرفتهاید که خرد جمعی مطالب یک حرکت سیاسی و تبلیغاتی محض باشد.
در واقع شما خواستهاید به افکار عمومی ثابت کنید که سخنان آقایهاشمی مبنای دینی و فقهی استواری ندارد. معنای این سخن آن است که به افکار عمومی احترام میگذارید و مردم را دارای صلاحیت در فهم و تشخیص این امور دانستهاید و معتقد نیستید غیر روحانیان عوام هستند و قدرت تشخیص ندارند. این البته جای بسیار خوشحالی دارد. لازمه چنین رویکردی آن است که حق اظهار نظر را برای جامعه به رسمیت میشناسید. اکنون صلاحیت داوری و تشخیص در این امور را دارد وگرنه بعید میدانم انگیزه شما به عنوان یک فقیه از طرح این بنده میخواهم از این حق استفاده کرده درباره اظهارات شما نکاتی را معروض بدارم. اعتراف میکنم درباره ضرورت نوشتن این نقد یا پاسخ یا هرچه که اسمش بگذارید خیلی فکر کردم نهایتا به این نتیجه رسیدم که اگر فایده این نوشته تنها آن باشد که به درک بهتر شما از سطح انتظارات و توقعات جامعه از یک فقیه و عالم دینی بینجامد و در نتیجه شما و دوستانتان را به این صرافت بیندازد تا در اظهارات آینده دقت و احتیاط بیشتری بفرمایند، در ارتقای سطح طرح مباحث فکری و دینی سهم ناچیزی هم نصیب این حقیر شده است.
1 از همان آغاز سخن، درباره اظهارات آقایهاشمی راجع به مبنای مشروعیت در حکومت اسلامی فرمودهاید: «میخواهم بگویم حتما ایشان اشتباه کرده و اشتباه میکند. به آنچه مورد اتفاق فقهای اسلامی و شیعه اثنی عشری است توجه نشده است. و آن مساله حق حاکمیت در نظام جمهوری اسلامی ایران است که ناشی از مردم و خداوند متعال است… مشروعیت حاکمیت در اسلام از طرف خداوند است و مقبولیت حاکمیت با همراهی مردم است»
فرض بر این است که حضرتعالی سخنان آقایهاشمی را مطابق شرع و دین ندیده و شرعا احساس مسوولیت کردهاید به ایشان پاسخ بدهید. اما ظاهرا این احساس مسوولیت موجب نشده است که سنجیده و دقیق سخن بگویید. ظاهرا عبارت «حق حاکمیت در نظام جمهوری اسلامی ایران ناشی از مردم و خداوند متعال است» را باید حمل بر اشتباه خبرنگار در انعکاس نظر شما کرد، زیرا سایر اظهارات حضرتعالی در همین مصاحبه ثابت میکند حضرتعالی مشروعیت نظام اسلامی را تنها از ناحیه آسمان میدانید و برای مردم حداکثر نقش مقبولیت قائل هستید. اما این برداشت همدلانه مشکل تناقضات و اشتباهات فاحش شما را در همین عبارت کوتاه حل نمیکند. فرمودهاید فقهای اسلامی و شیعه اثنی عشری درباره حق حاکمیت در نظام جمهوری اسلامی ایران اتفاق نظر دارند.
اولا در دنیای اسلام چند فقیه درباره حق حاکمیت در نظام جمهوری اسلامی اظهار نظر کردهاند که شما مدعی اتفاق نظر فقهای اسلامی و شیعی شدهاید؟
ثانیا اگر منظور شما ازنظام جمهوری اسلامی ایران، مطلق حکومت دینی است، با کدام دلیل و سند و مدرک مدعی هستید تمام فقهای اسلامی مبنای مشروعیت حکومت اسلامی را خداوند میدانند میان مقبولیت و مشروعیت تفکیک قائل شدهاند؟ جناب آقای یزدی مگر میتوان در مباحث علمی این گونه بیضابطه و بیحساب و کتاب سخن گفت؟ حداقل این است که فقهای اهل سنت درباره مشروعیت حکومت دینی نظریات مختلفی دارند که از تایید و تصویب اهل حل و عقد تا بیعت و شوری تا نظریه تغلب را شامل میشود. حداقل اینکه در اهل سنت به رغم اعتقاد به شورا و بیعت و تصمیم اهل حل و عقد و حکومت بالغلبه، دو شاخه کاملا متمایز از هم وجود داشته است، در یک سو اشاعره بودهاند که انتخاب خلیفه را یک واجب شرعی میدانسته ند و در سویی دیگر معتزله بودهاند که به مقوله حکومت به عنوان یک ضرورت عقلی مینگریستهاند.
به فقهای شیعی نیز نسبتی خطا دادهاید. در میان قدما اکثر فقهای شیعی اساسا به حکومت اسلامی در زمان غیبت و یا به عبارت بهتر به حکومت غیر معصوم معتقد نبودهاند تا نوبت به بحث از توافق یا عدم توافق ایشان درباره مبنای مشروعیت حکومت اسلامی در زمان غیبت برسد. در میان معاصران نیز فقیهانی نظیر مرحوم شیخ مهدی شمسالدین که قطعا مراتب فقاهت و فضلشان کمتر از حضرتعالی نبوده است، با طرح نظریه «ولایه الامه علینفسها» مبنای مشروعیت حکومت اسلامی را رضایت و اراده امت مسلمان دانستهاند، عالمان بزرگ شیعی معاصر مانند شیخ انصاری، آخوند خراسانی، آیتالله سید محسن حکیم، آیتالله سید احمد خوانساری، و آیتالله سید ابوالقاسم خویی اساسا در امر حکومت به نیابت فقیهان از معصوم و در نتیجه ارتباط بند مشروعیت به آسمان معتقد نبودهاند. در ایران امروز ما فقیهان نامداری مانند آیتالله منتظری میان مشروعیت و مقبولیت قائل به تفکیک نیستند. در مورد امام خمینی نیز بسیاری با استناد به آخرین نظر ایشان در این باب در پاسخ به نامه مرحوم آقای مشکینی مبنی بر اینکه «هر فقیهی را که خبرگان و نمایندگان ملت او را تعیین کند قهرا ولی فقیه است» معتقدند امام خمینی رضایت مردم را دخیل در مشروعیت میدانسته است.
به عنوان یک نمونه دیگر و در عین حال بسیار روشن در این زمینه شما را به نظر مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر شریف المیزان ارجاع میدهم. ایشان به صراحت میفرمایند:
«و لكن على ای حال امر الحكومه الاسلامیه بعد النبی (ص) و بعد غیبه الامام كما فی زماننا الحاضر الى المسلمین من غیر اشكال، و الذی یمكن أن یستفاد من الكتاب فی ذلك ان علیهم تعیین الحاكم فی المجتمع على سیره رسولالله (ص) و هی سنه الامامه دون الملوكیه و الامبراطوریه و السیر فیهم بحفاظه الاحكام من غیر تغییر، و التولی بالشور فی غیر الأحكام من حوادث الوقت و المحل كما تقدم و الدلیل على ذلك كله جمیع ما تقدم من الآیات فی ولایه النبی ص مضافه إلى قوله تعالى: لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَه حَسَنَه: «الاحزاب: 21». (المیزان فی تفسیر القرآن، ج4، ص:124- 125)
(… اما به هر حال امر حکومت اسلامی بعد از پیغمبر(ص) و بعد از غیبت امام همچون دوران کنونی ما بدون هیچ گونه شبه و اشکالی به مسلمانان واگذار شده است. آن چه که میتوان دراین زمینه از کتاب خدا فهمید این است که بر مسلمانان واجب است که در جامعه خود حاکمی را بر سیرت رسول خدا یعنی سنت امامت و نه پادشاهی و امپرطوری تعیین کنند تا در میان ایشان احکام الهی را بدون تغییر اجرا کند و در غیر احکام نظیر حوادث و مسائل زمانی و نکانی همچنان که گفتیم براساس شورا عمل کند. دلیل بر همه این موارد علاوه بر آیات مربوط به ولایت پیغمبر(ص) این فرموده خداوند متعال است که میفرماید: «در رسول خداوند برای شما الگو و اسوهای نیکوو است»)
اجازه بدهید درباره نظر علامه درباره ولایت فقیه در همین آدرس فوق سخنی نگوییم، زیرا نظر مرحوم علامه بیپایگی ادعای شما را مبنی بر «اتفاق فقهای اسلامی و شیعی» بیش از پیش روشن خواهد ساخت. چنان که ملاحظه میفرمایید علامه مانند هر فقیه مسلمان معتقد به حکومت دینی، به التزام چنین حکومتی به اجرای احکام دینی باور دارد، اما مبنای مشروعیت حاکمان را در زمان غیبت آسمان نمیداند و به نصب حاکم دینی از سوی خداوند و کشف آن از سوی فقیهان معتقد نیست. (در این باره در همین نوشتار بیشتر سخن خواهیم گفت)
حال آقای یزدی با توجه به آراء فوق، ممکن است بفرمایید ادعای اجماع حضرتعالی مستند به کدام سند است؟ و چگونه این چنین قاطعانه صحت مدعای خود و خطای سخن آقایهاشمی رفسنجانی را که مراتب فهم و بصیرت دینیشان از شما بیشتر است «مسلم» میدانید؟
2 شما در نقد مفصل خود به سخنان آقایهاشمی رفسنجانی، برای اثبات الهی بودن مبنای مشروعیت حکومت دینی تنها در دو جا به قرآن و سیره معصوم استناد فرمودهاید که متاسفانه در هر دو مورد استناد حضرتعالی فاقد دقتاندیشیهای عالمانه است و از حد عباراتی خطابی فراتر نمیروند و در واقع مصادره به مطلوب هستند.
بنده قصد آن را ندارم که دامنه بحث مبنای مشروعیت حکومت اسلامی را تا حکومت معصوم تعمیم دهم. زیرا حداقل اینکه مساله مبتلا به ما امروز مشروعیت حکومت غیر معصوم است. اما چون شما چنین تعمیمی را دادهاید، درباره استناد شما به آیات قرآن و سیره نبوی نکاتی را عرض میکنم:
فرمودهاید: «به حکم آیات شریفه معین از جمله هشت آیه قرآن که از کلمه اطیعوالله و اطیعواالرسول نام برده شده است تماما موید این مطلب است که برای پیغمبر اکرم (ص) در کنار وظایف پیامبری کارهای نظارتی و کارهایی که توسط حاکم جامعه انجام میشود در نظر گرفته شده بود»
در پاسخ به این سخن میتوان گفت:
اولا استناد شما به آیات مذکور که پذیرای تفاسیر مختلفی هستند از حد یک استشهاد به قرآن فراتر نمیرود و شما استدلالی در اثبات مدعای خود مطرح نفرمودهاید.
ثانیا بسیاری از مفسران حکم «اطیعواالرسول» را ناظر به اطاعت از رسول در هدایتهای وحی میدانند، ثالثا حتی اگر استدلال شما را به آیات مذکور در آسمانی بودن مبنای مشروعیت حکومت معصوم، استدلالی تمام بدانیم، مدعای شما اعم از نتیجه منطقی چنین استدلالی است. نتیجه استدلال شما به اصطلاح منطقی باید اخص از مقدمات باشد. به دیگر سخن نمیتوان از مقدمات موید مبنای مشروعیت آسمانی حکومت معصوم، مشروعیت آسمانی حکومت غیر معصوم را نتیجه گرفت. بنابراین اگر تمام بودن استدلال شما به آیات مذکور را بپذیریم حداکثر مانند علامه طباطبایی میتوانیم در این زمینه به تفصیل قائل شده و مشروعیت آسمانی را مخصوص حکومت معصوم دانسته و در حکومت غیر معصوم به مبنای مشروعیت مردمی معتقد شویم.
حضرتعالی مصادره اموال در جنگها (که ظاهرا منظورتان انفال و غنایم جنگی است) و خراب کردن مسجد منافقین از سوی پیغمبر را به عنوان دلیلی بر مبنای مشروعیت آسمانی حکومت دینی دانستهاید. این استدلال به لحاظ منطقی وضعیتی اسفناکتر از استدلال پیشین دارد، زیرا اگر مشکل منطقی استدلال پیشین، اعم بودن نتیجه از مقدمات بود، مشکل این استدلال بیربط بودن نتیجه از مقدمات استدلال است. خوب است میفرمودید چگونه از فرامین حکومتی پیغمبر اکرم(ص) که در هر حکومتی نظیر آنها مشاهده میشود، آسمانی بودن مشروعیت حکومت آن حضرت را نتیجه گرفتهاید؟ به نظر شما گرفتن غنیمت جنگی یا تخریب کانون جاسوسی و ستون پنجم دشمن بر مشروعیت الهی یک حکومت دلالت دارد؟
در استنادی دیگر به سیره معصوم فرمودهاید: «شک نداریم علی (ع) خلیفه پیغمبر بود اما زمانی که پیغمبر رحلت نمودند مردم با ایشان همراهی نکردند، آیا این مساله به این معنا بود که حضرت علی(ع) خلیفه نبود؟ این گونه نیست، حضرت علی کنار نرفتند و در حد توان حتی مردم را ارشاد و راهنمایی کردند؛ یعنی امیرالمومنین در 25 سال خلیفه مسلمین بودند… مشروعیت داشتند اما مقبولیت نبود بعد از مرگ عثمان میبینیم که مردم همراهی کردند و علی (ع) خلیفه شد.»
خواننده با مطالعه همین چند جمله با تناقضی آشکار مواجه میشود و بالاخره نمیفهمد مقصود شما چیست. آیاحضرت علی بعد از عثمان و با اقبال مردم خلیفه شدند یا قبل از آن خلیفه بودند؟ شما برای اثبات سخن خود حتی مسلمات تاریخی را نادیده میگیرید. حضرت علی(ع) برخلاف نظر شما به رغم ذی حق دانستن خویش درخلافت، عمر و ابو بکر را خلیفه مسلمین میدانسته و به آنان مشورت میدادهاند. (تاریخالطبری/ ترجمه، 5: 1930؛ تاریخ ابنخلدون،2: 556؛ الكامل، 3: 8؛ المنتظم،4: 267) این تناقض گوییهای عجیب ناشی از آن است که شما میان امامت و خلافت خلط فرمودهاید. خلافت مقامی سیاسی است که حضرت علی بعد از عثمان و در پی رجوع و اصرار مردم پذیرفتند اما مقام امامت به عقیده ما شیعیان مقامی آسمانی است و از ناحیه خداوند برای آن حضرت ثابت است. اما صرفنظر از این مسائل بدیهی که از دید حضرتعالی مغفول مانده است ارشاد و راهنمایی مردم از سوی حضرت علی چه ربطی به خلافت ایشان دارد؟ و چه ربطی به مبنای مشروعیت حکومت حضرت علی دارد؟ مگر فقط خلیفه میتواند ارشاد و راهنمایی کند که شما برای اثبات خلافت حضرت علی در دوران حیات ابوبکر و عمر به آن استناد میفرمایید؟
افاضه فرمودهاید: «مساله نصب الهی مطرح است و اینکه ولی فقیه در زمان غیبت ولی امر از جانب امام زمان است… فتوای بیشتر فقها این است که او باید اعلام حضور کند و مردم باید با او همراهی کنند.» اینکه تخفیف داده و اتفاق علمای اسلام و شیعه را به «اکثر فقهای شیعه» تقلیل دادهاید جای تشکر دارد، اما این ادعا هم چنان که گفتیم صحیح نیست. سابقه این نظریه(ولایت فقیه غیر معصوم) با تسامح و اغماض فراوان از مرحوم محقق کرکی یعنی حدود سه چهار قرن قبل فراتر نمیرود. جناب آقای یزدی خوب است بفرمایید اگر ولایت فقیه به عنوان حکومت و نه امور حسبیه نظیر رسیدگی به ایتام که دیگران در آن ذیحق نیستند، مقام انتخابی نیست تا با رای مردم محقق شود و نصب از ناحیه معصوم است، ما و شما از کجا وبه چه طریقی میفهمیم فلان فقیه منصوب امام زمان است. طریق این کشف چگونه است؟ آیا صرفا ادعای یک فقیه کفایت میکند؟ آیا از طریق فقیهان این نصب مکشوف میشود؟ اگر چنین است آیا ملاک تشخیص نصب، اجماع فقیهان در کشف است یا اکثریت فقها؟ اگر اجماع فقیهان حاکی از نصب مقام ولایت برای یک فقیه است، در صورتی که این اجماع حاصل نشد چه باید کرد؟ و اگر روزی این اجماع شکسته شد چه باید کرد/ آیا باید منتظر امام زمان بود تا خود ظهور فرمایند؟ و اگر ملاک تشخیص، رای اکثریت فقیهان است، براساس کدام سند دینی نظر اکثریت فقیهان معتبر است؟ مگر نظر خدا را با رای اکثریت و اقلیت میتوان تغییر داد؟ و اگر مبنای اکثریت یک مبنای عقلی و پذیرش آن از باب پذیرش سیره عقلاست چرا این ملاک را از همان آغاز نمیپذیرید تا به چنین وضعیت تناقض آلودی دچار نشوید؟ فرمودهاید: «هنوز شاه حکومت میکرد که امام به اتکای ولایت فقیه دستورات حکومتی صادر میکردند که عدم اجازه از شوهر و پدر در مورد به خیابان آمدن زنان و دختران یکی از این دستورات حکومتی بوده است» صرفنظر از اینکه بیرون آمدن زنان و دختران بدون اجازه شوهران و پدران یک حکم حکومتی است یا فتوایی از باب حکم ثانوی بوده و یا فتوایی از باب حکم اولی، چگونه شما از آن مشروعیت آسمانی حکومت امام را نتیجه گرفتهاید؟ این استدلال شما چیزی جز مصادره به مطلوب نیست. اینکه امام در ایام انقلاب به استناد مشروعیت الهی و یا به استناد پیروی و رضایت ملت فرمان میدادند و سپس دولت منصوب شاه را غیر قانونی اعلام کردند خود موضوع بحث ماست.
جناب آقای یزدی بگذارید صریحتر صحبت کنیم. از شما میپرسم ثمره عملی انتخابی بودن ولی فقیه از سوی ملت و انتصابی بودن وی از سوی آسمان در کجاست؟ ما در این جا با دو مرجع روبهرو هستیم. یکی اراده آسمان است یکی خواست زمینیان یعنی مردم. اگر نصب ولی وفقیه را از سوی آسمان بدانیم باید راهی برای پی بردن به اراده آسمان وجود داشته باشد. بیشک خداوند یا معصوم خود را بر ما مکشوف و ظاهر نمیکنند، بنابراین باید واسطهای در کار باشد. اگر این واسطه مردم باشند یعنی اگر به مصداق یدالله مع الجماعه و دست خدا از آستین مردم بیرون میآید، اراده و انتخاب مردم را کاشف از اراده خدا بدانیم اختلافی وجود نخواهد داشت. شما که مرجع کاشف از اراده خدا را مردم نمیدانید، پس لابد به مرجع دیگری معتقدید. این مرجع یا باید زور و غلبه باشد که در این صورت حکومت دینی عین استبداد فردی است و یا باید فرد یا افراد خاصی باشند که در این صورت حکومت دینی عین الیگارشی و روحانی سالاری است. اگر چنین است شما باید بفرمایید این مرجع اعتبار و مشروعیت خود را از کدام دلیل شرعی و عقلی کسب کرده است.
واقعا آیا این همه تقلا و تکاپو برای قطع کردن رشته حکومت از زمین و وصل کردن آن به آسمان برای آن نیست که برای خلقالله بیچاره رابطی با آسمان دست و پا شود تا نظر او نظر آسمان تلقی گردد و همه از او به نیت اطاعت از آسمان تبعیت کنند؟ آقای یزدی از سید جمال اسدآبادی به این سو تا آخوندخراسانی و تا میرزای نایینی تا امام خمینی تمام بزرگان دینی ما تصریح کردهاند که اسلام واسطه ای میان خدا و مخلوق به رسمیت نمیشناسد و توحید هیچ نسبتی با استبداد ندارد و امروز شما تلاش میکنید در اسلام هم رابطهای میان خدا و خلق خدا بتراشید[…].
اکنون به همان نقطهای رسیدیم که باید صریح سخن بگوییم. اینکه میفرمایید مردم در مشروعیت حکومت اسلامی هیچ نقشی ندارند و تنها اثر آنها این است که با رضایت و خواست خود برای نظام دینی مقبولیت ایجاد میکنند و امکان اعمال ولایت را برای فقیه منصوب از طرف خدا فراهم میآورند، معنا و مفهوم روشن آن این است که مردم در حکومت اسلامی موضوعیت ندارند، بلکه طریقیت دارند. در نتیجه اگر ولی فقیه منصوب از سوی آسمان از طریق دیگری جز رضایت و مقبولیت مردم مثلا زور و سرنیزه بسط ید و امکان اعمال ولایت یافت، حکومتش مشروع و اسلامی است. این جوهر و کنه نظر حضرتعالی است. و تمام ناراحتی شما از آقایهاشمی رفسنجانی این است که با نقل آن روایت کوشیدند ثابت کنند حتی معصوم بدون رضایت مردم نمیتواند و نباید حکومت کند اما شما میخواهید برای غیر معصوم بدون رضایت مردم اثبات حکومت کنید.
جناب آقای یزدی در این باب هنوز سخن بسیار است اما بیان آن را به پس از پاسخ شما به این نقد وامی گذارم. و در ادامه به بخش سیاسی اظهارات شما میپردازم.
در مصاحبه خود در چند مورد سوال فرمودهاید «چه کسی برای اولین بار این بذر (تفرقه و اختلاف) را در جامعه گسترش داد» در اظهاری صریحتر فرمودهاید: «چه کسی نامه نوشت و گفت «آتش فتنه را دور سازید» هنوز که انتخابات آزاد نشده بود. آیا این نامه بذر تردید نبود؟» باز فرمودهاید: «چه کسی به مقام معظم رهبری نامه نوشت و در آن نامه اشاره کرده بود که در خیابآنها آتش فتنه برپا شد و چنین و چنان خواهد شد؟ آیا این بذر تردید نبود که در زمینه انتخابات افشانده شد؟ آیا خودهاشمی رفسنجانی بذر تردید را نیفشانده است؟»…
در واقع شما میخواهید بفرمایید انذار آقایهاشمی رفسنجانی با هشدارهایی که نسبت به ادامه رویه و روندهای جاری داد، خود بذر تردید و تفرقه پاشید. و یا کمی بدبینانهتر آنگونه که یالثارات و کیهان میگویند خود آقایهاشمی رفسنجانی در پس از فتنهها حضور دارد. شواهد و قرائن در اظهارات شما نشان میدهد حضرتعالی نیز با این تحلیل همدلید آنجا که فرمودهاید: «باید با آنهایی که بذر تردید را در جامعه افشانده و کسانی که این بذر را آبیاری کردند که این بذر سر از زمین در آورده و به خیابانها ریخته و به جان و مال مردم تجاوز کرده و دو هفته امنیت کشور را زیر سوال برده برخورد قانونی شود»
جناب آقای یزدی تاریخ بشری سراسر، صحنه ظهور پیامبران و اولیا و مصلحانی است که جوامع خود را از فرجام راه نادرستی که در پیش گرفتهاند، بیم و انذار دادهاند. چرا فکر میکنید اگر کسی قدرت، چشم عقلش را کور نکرده و فرجام نامبارک روشی را که شما و همفکرانتان برای اداره جامعه در پیش گرفتهاید به دیده بصیرت میبیند و انذار میدهد، باید توطئهگر باشد؟ این قضاوت شما البته شگرد دائمی برخی روزنامهها است که دلسوزان فهیم و علاقهمندان به این ملک و ملت را صرفا به این دلیل که عاقبت رسم خودکامگی و لجاجت در برابر خواست ملت را پیشبینی میکنند، به عامل بیگانه و مأمور سرویسهای جاسوسی مینامد. جناب یزدی شما عالم دین هستید شایسته نیست شان خود را در حد صاحبان این تحلیلهای بازاری تنزل دهید.
حتما به یاد دارید که امام خمینی از آغاز خواستار سرنگونی رژیم شاه نبود و در اوائل کار به شاه درباره آینده راه و رویکردی که در اداره کشور برگزیده است هشدار میداد. واکنش شاه را نیز حتما به خاطر دارید که امام را به خاطر همین هشدارها و انذارها ارتجاع سیاه و وابسته به بیگانه و انگلیسی میخواند.
زمانی نیز اعمال و روشهای شاه موجب تشدید نارضایتی ملت و فتنه و اغتشاش میشد، بلندگوهای رژیم شاه، آن را به عوامل بیگانه که از آن طرف مرز آمدهاند نسبت میداد، تا آنجا که در اواخر کار نوکران خود را فرمان داد تا مقاله بنویسند و در ایرانی بودن نسب امام هم تردید کنند. این منطق البته مخصوص شاه نیست.
تاریخ انتشار: ٤ مرداد ١٣٨٨
کودتا در وزارت اطلاعات_برکناری وزیر و دو معاون وزیر، بازنشستگی بیش از 20 کارشناس
در روزهای قبل از برکناری وزیر اطلاعات، دو معاون وزیر و چندین کارشناس تا حد مدیرکل نیز در این وزارتخانه از سمتهای خود برکنار و مجبور به بازنشستگی شدهاند.
بر اساس گزارش منتشر شده در «موج سبز آزادی» تعداد کارمندان ردهبالای وزارت اطلاعات که پس از انتخابات برکنار و یا مجبور به بازنشستگی شدهاند، بالغ بر 20 نفر است که دو تن از آنها در ردهی معاون وزیر و بقیه در سطح مدیرکلی و سطوح پایینتر بودهاند.
این گزارش حاکی است علت اصلی تغییر و تحولات اخیر در این وزارتخانه، گزارش تیم ویژهی وزارت اطلاعات در خصوص پرونده انقلاب مخملی است. تهیهکنندگان این گزارش با مطالعهی تمام پروندهها و بازجویی مجدد از تعدادی از بازداشت شدگان اخیر، نتیجه گرفتهاند که اتهام تلاش برای انقلاب مخملی واقعیت ندارد.
نویسندگان این گزارش که دو نسخه از آن برای رهبری و رئیس دولت هم ارسال شده، نتیجه گرفتهاند که مجموعه اتفاقات پس از انتخابات نه تنها هیچ ارتباطی با خارج از کشور ندارد، بلکه هیچ تدارکی از قبل برای آن وجود نداشته و قابل پیشبینی هم نبوده است.
گفتنی است اولین واکنش احمدینژاد به تهیهی این گزارش در وزارت اطلاعات، این بوده که سراسیمه به وزارت اطلاعات رفته و بدون اینکه با وزیر و معاونانش جلسه بگذارد، در جلسهای عمومی با کارکنان ستاد این وزارتخانه گفته است: من از سپاه کاملا راضی هستم، از وزارت هم اصلا راضی نیستم. وی همچنین گفته است: توطئهی دشمنان برای براندازی نرم باید افشا شود و انتظار دارم وزارت اطلاعات در این زمینه فعالتر باشد. احمدینژاد همچنین چند روز بعد در جلسهای شخصا خواستار برکناری دو معاون وزیر اطلاعات و بررسی نقش دیگر دستاندرکاران تهیهی گزارش مذکور شده است.
در همین راستا، گزارش تایید نشدهی دیگری حاکی است محسنی اژهای، وزیر معزول اطلاعات، پیش از این در یک جلسه به چند مقام ارشد دولت خبر داده که حدود نیمی از پرسنل این وزارتخانه به میرحسین موسوی گرایش دارند.
برادر شهیدم! تو گمان نبر که یادت کم فروغ و راهت بی رهرو خواهد بود…
امیر جوادی از شهدای جنبش سبز مردم ایران -(1364-1388)
بازداشت شده در 18 تیر در جنوب میدان انقلاب
محل شهادت :زندان
خبرگزاری هرانا: طی نامهیی که از جانب پدر امیر جوادی لنگرودی به خبرگزاری ارسال شد، امیر جوادی لنگرودی که در اعتراضهای 18 تیرماه بازداشت شده بود، درگذشته است. متن نامهی مهندس علی جوادی لنگرودی بدین شرح است:
با سلام
«حال كه اين نامه را ارسال ميكنم از اوين زنگ زدند و گفتند بيا جنازهی پسر وجگر گوشهات را از پزشكي قانوني تحويل بگير. لازم است بگويم پسرم در تاريخ 18 تیر ماه در محدودهی امیرآباد توسط لباس شخصيها مصدوم و در بيمارستان بستري بود اما پس از بهبودي به زندان اوين برده شد و حالا جنازهی پسر 24 سالهام را تحويلم میدهند.
پسرم بنام اميرجوادي لنگرودي پسري بود به دور از جريانات سياسي و فقط عاشق وطن بود همين و بس پسري مودب و سر به زير كه به تازهگي مادرش را از دست داده بود و عزادار مادرش بود. حال من تنها بايد براياش عزا بگيرم و مادري نيست تا برايش گريه كند.»
مهندس علي جوادي لنگرودي
این پنجشنبه ساعت 11 مادر سهراب، ندا، اشکان، امیر …مادران عزا و پایداری را تنها نگذاریم…..
زمان: ۸ مرداد، قطعه ۲۵۷ بهشت زهرا
مادر اشکان سهرابی «جواب خون پسرم را چه کسی می دهد؟»
به گزارش بی بی سی فارسی، اشکان سهرابی متولد ۱۳۶۸ و دانشجوی رشته آی تی دانشگاه قزوین بود. زهرا نیک پیما، مادر اشکان، در خصوص روز حادثه می گوید پسرش ساعت هفت و نیم روز ۳۰ خرداد ماه برای دیدار با یک دوست از خانه بیرون رفت و تاکید کرد که پنج دقیقه ای باز می گردد. به گفته خانم نیک پیما فاصله منزل اشکان و دوستش کمتر از پنج دقیقه بوده است.
مادر اشکان افزود: «پسرم به خانه دوستش رفت و هنگام بازگشت از یک ساختمان بلند می زنندش و گلوله به سرخرگ آئورتش خورده بود.»
خانم نیک پیما با اشاره به اینکه پس از دیر کردن اشکان، او به داخل خیابان می رود و دوست اشکان را دیده که با صورت خونی به طرف او آمده و به او خبر می دهد که اشکان زخمی شده و به بیمارستان برده شده است.
زهرا نیک پیما ادامه می دهد: «با دایی اشکان به بیمارستان رفتیم، حال اشکان خیلی بد بود. دکترها گفتند که بازگرداندنش جزو محالات است. کادر پزشکی در بیمارستان واحد خون نداشت، حتی درستگاه اکسیژن مناسبی نداشتند. من از میان در نگاه می کردم و با پمپ به او تنفس می دادند. یعنی درست نتوانستند به اشکان برسند، پسرم پس از ۱۰ دقیقه فوت کرد. »
مادر اشکان با تاکید بر اینکه اشکان «فدای پنج دقیقه بیرون رفتنش شد»، می گوید جنازه اشکان را به راحتی در اختیارخانواده قرار نداده اند. او گفت خانواده تنها توانستند بعد از سه روز دوندگی، جنازه اشکان را تحویل بگیرند.
به گفته خانم نیک پیما، «اعلامیه ها و پرچم ها را می کندند و در مراسم بهشت زهرا دوربین فیلمبردای را دزیدند و بردند. تعهد گرفتند که سرو صدا نکنیم و شلوغ نکنیم و جنازه را یک سره به بهشت زهرا ببریم.»
او می گوید «اشکان، تنها فرزند پسرم، نقاش بود. کمربند مشکی دان دو تکواندو بود، با این همه قابلیت در عرض پنج دقیقه پسرم را کشتند و تمام شد، هیچ کس هم نیست که پاسخگو باشد. جواب خون بچه من را چه کسی می دهد؟»
اشکان سهرابی در قطعه ۲۵۷ بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
روحش شاد.
فــــوری!! به اطلاع رسانیِ فوقِ سریع نیازمندیم!
توجه توجه : بنا بر اخبار تائید شده، مراسم ختم محسن روح الامینی امروز یکشنبه ساعت 4 در مسجد بلال (مسجد صدا و سیما !)با حضور موسوی و کروبی برگزار می شود. با توجه به اینکه این مراسم اولین ختم «عمومی و بدون منع قانونی» یکی از شهداست، حضور سبز ها موجب قوت قلب خانواده این شهید و دیگر شهدا و نشانه همبستگی ما خواهد بود. در این فرصت کم رسانه شمائید!
(این خبر ساعاتی پیش از مراسم با فشار زیاد دستگاه کودتا به خانواده شهید، ملغا اعلام شد)